بدون عنوان
اینم حسام جون یکی دیگه از دوستای آدرینا خانم چند روز پیش با خاله مریم و خاله یسری پرنسس خانم رو بردیم پارک داخل شهرک اون روز آدرینا جون با خاله مریم حسابی سر سره بازی کرد مامان فدات بشه عسلمممممممم هر وقت میبریمش پارک فقط میره سرسره بازی آدرینا ماه مامان و باباشه یه چند تایی هم عکس از محوطه شهرک گرفتم بعدا بیشتر از محوطه شهرک عکس میگیرم و میذارم تو وب اینم خاله یسری بالا رفتن آدرینا از تخت به تنهایی مامان قربونت بره خوشکلم این پالتو هم شیراز ک...
نویسنده :
سارا
1:31
بدون عنوان
بدون عنوان
این عکسها هم مربوط میشه به قبل از شیراز دوستام رو برای شام بیرون دعوت کرده بودم بعدشم رفتیم آب انار بستنی خوردیم جای همگی خالی خوشکل مامان هم حسابی شیطونی کرد ...
نویسنده :
سارا
17:42
بدون عنوان
ای جانم ماه من آدرینا نفس مامان و باباشه آدرینا جون عاشق این پتوشه هر موقع که میخواد شیر بخوره میره این پتوش رو میاره بعد شیر میخوره راستی به بالش و بالا میگه با , ولی با اشاره کردناش میشه فهمید منظورش کدوم هست مامان بهترینها رو برات آرزو میکنه عزیز دلم فدای اون موهای خوشکلت بشم قشنگم بوس فرستادن آدرینا دورت بگردم عسلم فدای اون در باز کردنت بشم عزیزم ...
نویسنده :
سارا
17:24
بدون عنوان
هدیه هواپیمایی به آدرینا جون زمان رفت به شیراز این عکسها هم شیراز خونه بابا بزرگ آدرینا جون که بودیم گرفتم آدرینا جون در حال خوردن آب پرنسس خانم در حال بوس کردن پسر عمه اش این دو تا عکس هم موقع برگشت از شیراز داخل هواپیما از ادرینا جون گرفتم اینم هدیه پرواز موقع برگشت به بندر ...
نویسنده :
سارا
15:17
بدون عنوان
این عکسها هم خونه عمه جون آدرینا که رفتیم از خوشکلم گرفتم کامران جون پسر عمه آدرینا خانم آدرینا خانم در حال کشتی گرفتن با شوهر عمه اش فدای اون اداهات بشم قشنگم اینم آدرینا و مامان سارا و عمه پروین آدرینا خانم ...
نویسنده :
سارا
14:14
بدون عنوان
اینم عکسهای سفر شیراز اینجا آفتاب تو چشماش بود هر کاری کردم سرش بالا نکرد فدای اخمات بشم گلکم مامان قربون اون صورت ماهت بشه نفسم این چند تا عکس هم میخواستیم بریم شیراز داخل هواپیما از پرنسس خانم گرفتم این سری با پرواز رفتیم شیراز دانیال جون و پرنسس آدرینا دانیال بچه همسایه خونه پدر شوهرمه که هر روز میومد پیش آدرینا جون و باهاش بازی میکرد روزی هم که میخواستیم برگردیم بندر دانیال جون کلی گریه کرد اینجا هم عصای بابا بزرگش رو برداشته بود و باهاش بازی میکرد ...
نویسنده :
سارا
13:48
بدون عنوان
آدرینا جون دو روزی هست که بلد شده اسم خودشو تلفظ کنه دو کلمه دیگه هم مثل بیا و هواپیما هم بلد شده اسم علیرضا هم خیلی قشنگ تلفظ میکنه مامان فدات بشه عزیزم که خیلی ماهی ...
نویسنده :
سارا
1:36
بدون عنوان
ما دیروز از شیراز برگشتیم جای همگی خالی اخه شیراز واقعا هوا عالی بود چون شیراز بودیم نشد بموقع بیام و ١٧ ماهگی پرنسسم رو بهش تبریک بگم پس با کمی تاخیر پایان ١٦ ماهگیت و ورود به ١٧ ماهگیت رو بهت تبریک میگم عزیزم کلی عکس از پرنسس خانم گرفتم که در اولین فرصت میذارم تو وب تا ببینید آدرینا جون تا عدد ٢ بلد شده بشماره صدای یک حیوان دیگه هم بلد شده(گربه) تا الان صدای ٤ حیوان بلده شیراز که بودیم یک کلمه دیگه هم یاد گرفت(بدو بدو) به پرنسس خانم حسابی خوش گذشت آخه خونه پدر بزرگش که بودیم با یکی از همسایهاشون که یه پسر 4 ساله داشت دوست شده بود خلاصه هر روز دانیال جون میومد خونه بابا بزرگ ادرینا جون و با هم بازی میکردن ماما...
نویسنده :
سارا
1:27