آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

آتشین

بدون عنوان

اینم حسام جون یکی دیگه از دوستای آدرینا خانم چند روز پیش با خاله مریم و خاله یسری پرنسس خانم رو بردیم پارک داخل شهرک اون روز آدرینا جون با خاله مریم حسابی سر سره بازی کرد مامان فدات بشه عسلمممممممم هر وقت میبریمش پارک فقط میره سرسره بازی آدرینا ماه مامان و باباشه یه چند تایی هم عکس از محوطه شهرک گرفتم بعدا بیشتر از محوطه شهرک عکس میگیرم و میذارم تو وب  اینم خاله یسری بالا رفتن آدرینا از تخت به تنهایی مامان قربونت بره خوشکلم این پالتو هم شیراز ک...
26 آذر 1392

بدون عنوان

این عکسها هم مربوط میشه به قبل از شیراز دوستام رو برای شام بیرون دعوت کرده بودم   بعدشم رفتیم آب انار بستنی خوردیم جای همگی خالی خوشکل مامان هم حسابی شیطونی کرد     ...
17 آذر 1392

بدون عنوان

ای جانم ماه من آدرینا نفس مامان و باباشه آدرینا جون عاشق این پتوشه هر موقع که میخواد شیر بخوره میره این پتوش رو میاره بعد شیر میخوره راستی به بالش و بالا میگه با , ولی با اشاره کردناش میشه فهمید منظورش کدوم هست مامان بهترینها رو برات آرزو میکنه عزیز دلم فدای اون موهای خوشکلت بشم قشنگم بوس فرستادن آدرینا دورت بگردم عسلم فدای اون در باز کردنت بشم عزیزم           ...
17 آذر 1392

بدون عنوان

هدیه هواپیمایی به آدرینا جون زمان رفت به شیراز این عکسها هم شیراز خونه بابا بزرگ آدرینا جون که بودیم گرفتم آدرینا جون در حال خوردن آب پرنسس خانم در حال بوس کردن پسر عمه اش این دو تا عکس هم موقع برگشت از شیراز داخل هواپیما از ادرینا جون گرفتم اینم هدیه پرواز موقع برگشت به بندر     ...
17 آذر 1392

بدون عنوان

این عکسها هم خونه عمه جون آدرینا که رفتیم از خوشکلم گرفتم   کامران جون پسر عمه آدرینا خانم آدرینا خانم در حال کشتی گرفتن با شوهر عمه اش فدای اون اداهات بشم قشنگم اینم آدرینا و مامان سارا و عمه پروین آدرینا خانم   ...
17 آذر 1392

بدون عنوان

اینم عکسهای سفر شیراز   اینجا آفتاب تو چشماش بود هر کاری کردم سرش بالا نکرد فدای اخمات بشم گلکم مامان قربون اون صورت ماهت بشه نفسم این چند تا عکس هم میخواستیم بریم شیراز داخل هواپیما از پرنسس خانم گرفتم این سری با پرواز رفتیم شیراز دانیال جون و پرنسس آدرینا دانیال بچه همسایه خونه پدر شوهرمه که هر روز میومد پیش آدرینا جون و باهاش بازی میکرد روزی هم که میخواستیم برگردیم بندر دانیال جون کلی گریه کرد اینجا هم عصای بابا بزرگش رو برداشته بود و باهاش بازی میکرد       ...
17 آذر 1392

بدون عنوان

آدرینا جون دو روزی هست که بلد شده اسم خودشو تلفظ کنه دو کلمه دیگه هم مثل بیا و هواپیما هم بلد شده اسم علیرضا هم خیلی قشنگ تلفظ میکنه مامان فدات بشه عزیزم که خیلی ماهی   ...
17 آذر 1392

بدون عنوان

ما دیروز از شیراز برگشتیم جای همگی خالی اخه شیراز واقعا هوا عالی بود چون شیراز بودیم نشد بموقع بیام و ١٧ ماهگی پرنسسم رو بهش تبریک بگم پس با کمی تاخیر پایان ١٦ ماهگیت و ورود به ١٧ ماهگیت رو بهت تبریک میگم عزیزم کلی عکس از پرنسس خانم گرفتم که در اولین فرصت میذارم تو وب تا ببینید آدرینا جون تا عدد ٢ بلد شده بشماره صدای یک حیوان دیگه هم بلد شده(گربه) تا الان صدای ٤ حیوان بلده شیراز که بودیم یک کلمه دیگه هم یاد گرفت(بدو بدو) به پرنسس خانم حسابی خوش گذشت آخه خونه پدر بزرگش که  بودیم با یکی از همسایهاشون که یه پسر 4 ساله داشت دوست شده بود خلاصه هر روز دانیال جون میومد خونه بابا بزرگ ادرینا جون و با هم بازی میکردن ماما...
14 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آتشین می باشد